آموزه های معنوی, تاریخی, دانستنی ها, شخصیت ها, شخصیت ها, عمومی, مذهبی

یک حکایت – یک هدایت

یک حکایت یک هدایت

قصه های حضرت آقا سید باقر حکیم ( 3 )

یک حکایت یک هدایت از حضرت امام هادی علیه السلام

حضرت آقا سید باقر حکیم فرمودند : در ایام حیات امام علی النقی حضرت هادی علیه السلام ، زنی ادعا کرد من زینب کبری خواهر امام حسین هستم و بعد از واقعه کربلا با وجود غم و غصه بسیار ، هنوز زنده ام . خبر به امام هادی علیه السلام رسید . ایشان ادعای آن زن را رد کرده و فرمودند : عمه ما حضرت زینب که سلام و صلوات خدا بر او باد سال هاست از دنیا رفته اند . خلیفه از ماجرا مطلع شد . دستور داد هم آن زن و هم امام هادی علیه السلام که منکر ادعای وی شده را احضار کرده و در قفس شیرها بیندازند تا آن کس که باطل می گوید معلوم و در حال طعمه درندگان شود و آن کس که نجات پیدا کند مدعایش پذیرفته شود . مجلسی با حضور بزرگان ترتیب دادند تا نتیجه را همگی از نزدیک ببینند . زن جرأت نکرد وارد قفس شود . به امام اشاره کرد . آن حضرت بی هیچ واهمه ای در کمال وقار و آرامش وارد قفس شیرها شده و گوشه ای نشستند . یکی از شیرها نزدیک امام شد و با ایشان سخن گفت . بعداً از آقا پرسیدند که آن شیر با شما چه گفت ؟ امام علیه السلام فرمودند : شیر به من گفت : یابن رسول الله من پیر شده ام و دندان جویدن گوشت ندارم . آن دو شیر دیگر جوان هستند . به محض این که غذا می آورند هر دو می خورند و من گرسنه می مانم . اغلب اوقات اوضاع این چنین است . من به نگهبان قفس گفتم : قدری گوشت برای این شیر بیاورید . خلیفه اشاره کرد چنان کردند . اشاره کردم آن شیر پیر خورد و سیر شد . بعد اشاره کردم آن دو شیر جوان هم آمدند باقی گوشت را خوردند . شیر پیر تشکر کرد . به هر حال امام در کمال صحت و سلامت از قفس شیرها خارج و روانه منزل شدند . زن که با دیدن این کرامت امام به شدت نادم و از ادعای خود برگشته بود خدمت امام رسید و گفت : من به خاطر مشکلات مالی چنین ادعایی کردم بلکه مردم خمس و زکات شان را برای من بیاورند و بتوانم زندگیم را سر و سامان بدهم . شما از خانواده جود هستید و بخشش کار روز و شب تان است . لطفاً مرا نزد خلیفه ضمانت کنید تا از غضب او در امان بمانم . امام علیه السلام قبول کردند و همچنین به او خرجی مکفی دادند تا گذران زندگیش آسان شود .

یک هدایت : شخصی پیش حضرت آقا سید باقر حکیم آمد و با آه و ناله فراوان گفت : آقا از همه جا و همه کس بریده ام . خسته شده ام . به دادم برسید . حضرت آقا به او فرمودند : برو دو رکعت نماز نافله شب بخوان . بعد زیارت عاشورا بخوان . بعد هم زیارت جامعه کبیره که از آقا امام هادی علیه السلام به ما رسیده را بخوان . قول می دهم حال و روزت خوب شود .

 

بازگشت به لیست

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *